خاطرات زندگی نی نی خوش قدمم

نازدردونه ی خونمون

سلام نازدردونه ی مامان وبابا عزیزدلــــــــــم فروردینوبه پایان رسوندیم ووارداردیبهشت ماه شدیم.سوم عیدعروسیه عمه محبوبت بود.۵فروردین رفتیم لامردخونه باباحاجی.کلی خوش گذروندیم ۹فروردین برگشتیم .همش بارون وبادبود.۱۳فروردین رفتیم قشلاق شم بابابه نام دشت درا.چقدرخوب بود.زیباوقشنگ.توچقدرذوق زده شده بودی.همش شیطونی می کردی.کلی خوش بودی براخودتا.اوناچادرزدیم وموندیم.بارون میزدماتوچادرمون ازترس بارون بیرون نمی یومدیم.گریه می کردی که بری بیرون چادرتوبارون.منم ازترس اینکه سرمابخوری نمی ذاشتم.قربون اون اشکات برم.بحرحال تاچن روزموندیم بعدبرگشتیم.عموحسین عموعلی عموقدرت عموشاه حسین عمومحمدهمه باخانواده دورهم جمع بودیم واقعاحسابی خوش گذشت.امیدوارم هرچی ...
3 ارديبهشت 1398

روزمردیعنی روزتوبابایی

یه روزقبل ازتحویل سال روزمردیعنی روزتووروزباباعلی بود.مامان رویاهم براتووبابایی یه جشن کوچولوگرفت.براتون یه کیک خوشمزه درست کردم.یه کادوخوشگلم براتووباباعلی گرفتم.چه خوش گذشت این جشن سه نفری.ان شاءالله همیشه سالم وتندرست باشین.وبه حرمت محمدوآلش سایتون مستدام باشه عشقولای من
2 فروردين 1398