خاطرات زندگی نی نی خوش قدمم

۱۹ماهگی امیرعباس

سلام عشق زندگـــــــیـــم عمرمادرخوشحالم ازاینکه روزبه روزشیطنت تروخوشگلتروبامزه ترمیشی.وخوشحالترازاینم که روزبه روزبزرگ وبزرگترمیشی.جگرگوشم ۲۶خردادوارد۱۸ ماهگی می شدی بایدواکسن ۱۸ ماهگی میزدی.مصادف باروزیکشنبه بود.ومنم ازترس دردی که تومی خواستی بکشی درعذاب بودم وهی امروزوفردامی کردم که نبرمت.درنهایت چهارشنبه ۲۹ خردادازشبکه بهداشت زنگ زدن که بایدحتمابیاریش.منم بااشک وناراحتی بازن عموحسن بردیمت.ازترس بیرون شبکه موندم تاتوآمپولتوبزنن.تادوروزهم تب داشتی هم نمی تونستی راه بری.منم تادوشب تاصبح بیدارموندم که یوقت تبت بالانره.مداوم پاشویه می کردم که خوب بشی نازنین مادر. می خواستی بلندبشی نمی تونستی میفتادید ومن می خواستم ازناراحتی بمیرم....
15 تير 1398

۱۹ماهگی امیرعباس

سلام عشق زندگـــــــیـــم عمرمادرخوشحالم ازاینکه روزبه روزشیطنت تروخوشگلتروبامزه ترمیشی.وخوشحالترازاینم که روزبه روزبزرگ وبزرگترمیشی.جگرگوشم ۲۶خردادوارد۱۸ ماهگی می شدی بایدواکسن ۱۸ ماهگی میزدی.مصادف باروزیکشنبه بود.ومنم ازترس دردی که تومی خواستی بکشی درعذاب بودم وهی امروزوفردامی کردم که نبرمت.درنهایت چهارشنبه ۲۹ خردادازشبکه بهداشت زنگ زدن که بایدحتمابیاریش.منم بااشک وناراحتی بازن عموحسن بردیمت.ازترس بیرون شبکه موندم تاتوآمپولتوبزنن.تادوروزهم تب داشتی هم نمی تونستی راه بری.منم تادوشب تاصبح بیدارموندم که یوقت تبت بالانره.مداوم پاشویه می کردم که خوب بشی نازنین مادر. می خواستی بلندبشی نمی تونستی میفتادید ومن می خواستم ازناراحتی بمیرم.دردوب...
15 تير 1398