خاطرات زندگی نی نی خوش قدمم

۱۸ماهگی امیرعباس

سلام نوگــــــــــل زندگــیـــم عزیزدل مامان اومدی ۱۸ماهگی تومصادف شده باماه مبارڪ رمضان.جوجم چقدرشوروشوق داری وقتی صدای قرآن ومناجات پخش میشه.قشنگ وایمیسی وگوش میدی.حتی اگه کسی حرف بزنه شروع می کنی به زدنش😂 موقع سحری که منوبابابیدارمیشم توهم بیدارمیشی ومی شینی پای سفره.چقدبابایی لذت می بره🤗 موقع افطارم که میشه دیگه نگو.هرچی میزاریم توسفره بایدبهم بریزی.وقتی هم میگم نکن باقاشق میفتی دنبالمون😁 ماهم مجبورمیشم قبل افطاری ببریمت خونه عموحسن😐 خلاصه کلی شیطون وبدعنق شدی.به همه چی کارداری.دوس داری ازهمه چیزسردربیاری.عاشق رانندگی شدی.هرماشین سفیدی ردمیشه میگی زی زی بابا.منتظراینی که باباجونی ازسرکاربیادتوروسواری زی زی کنه😂 ...
1 خرداد 1398

نازدردونه ی خونمون

سلام نازدردونه ی مامان وبابا عزیزدلــــــــــم فروردینوبه پایان رسوندیم ووارداردیبهشت ماه شدیم.سوم عیدعروسیه عمه محبوبت بود.۵فروردین رفتیم لامردخونه باباحاجی.کلی خوش گذروندیم ۹فروردین برگشتیم .همش بارون وبادبود.۱۳فروردین رفتیم قشلاق شم بابابه نام دشت درا.چقدرخوب بود.زیباوقشنگ.توچقدرذوق زده شده بودی.همش شیطونی می کردی.کلی خوش بودی براخودتا.اوناچادرزدیم وموندیم.بارون میزدماتوچادرمون ازترس بارون بیرون نمی یومدیم.گریه می کردی که بری بیرون چادرتوبارون.منم ازترس اینکه سرمابخوری نمی ذاشتم.قربون اون اشکات برم.بحرحال تاچن روزموندیم بعدبرگشتیم.عموحسین عموعلی عموقدرت عموشاه حسین عمومحمدهمه باخانواده دورهم جمع بودیم واقعاحسابی خوش گذشت.امیدوارم هرچی ...
3 ارديبهشت 1398