خاطرات زندگی نی نی خوش قدمم

۲۵ماهگی امیرعباس

سلام عشق مامان جگرگوشم خوشحالـــــم ازاینکـــــه روزبه روزبزرگتـــــروبامزه ترمیشی. فدات بشم مامانی😘 درحال حاضربه دوزبان ترکی وفارسی نسبتامسلط شدی.ولـــــی ترکی روبیشترمی تونی صحبت کنی. بامن که  کلا فارسی صحبت می کنی ولـــــی هرازگاهی ترڪی حرف میزنی ومنـــــم توش می مونم که چی جوابتوبـــــدم😂 خیلی شیطون شدی وهمه چیزوبایدبالجباربدست بیاری. راسی خیلیـــــم قلـــــدرشدی هربچه ای که حالاچه چن سال ازتوبزرگتریاکوچکترباشه بایدازدست توخوب کتک کاری بشه.ومنم ازاین کارت حسابی کلافه میشم🤕 خداکنه این کارتوهرچی زودترکناربزاری عشق مامان
28 دی 1398

۲سالگی امیرعباس

سلام نوگل زندگیم ۲۶آذردوسالگیت تمام ووارد۳سالگی شدی.خداروهزاران بارشاکرم به خاطروجودچنین نعمتی.تولدتوهزارهزارباربهت تبریک میگم.وان شاءالله همیشه سالم وتندرست باشی ودرزیرسایه ی ولی عصرآقاصاحب الزمان موفق وسربلندشی عزیزدلم. جگرگوشم امسال به خاطرفوت قمرآنانتونستیم جشن ۲سالگیتوبگیریم ان شاءالله عمری باقی باشه که جشن ۳سالگیتوبادل خوش برات بگیریم جگرگوشم. باباعلی بهت گفت امیرعباس چه دوس داری باباکادوبرات بگیره گفتی قطار.باباقطارکادودادومامانم یه دست لباس بافت زمستونه.مبارڪت باشه عزیزدلم                       
27 آذر 1398

قمرآنا

نوگل زندگیم ۳آبان رفتیم مشهدباپروازروزجمعه بود۱ونیم رسیدم مشهدرفتیم هتل شب رفتیم حرم.تا۸مشهدبودیم ۸حرکت کردیم .ساعت پروازمون ۷ونیم صبح بود۹رسیدیم شیراز.عموسبیل اومده بوددنبالمون.رفتیم خونه عموسبیل ناهارخوردیم ماشینمونوبرداشتیم حرکت کردیم به سوی خونمون.توراه عمه رخشان زنگ میزدمی گفت قمرآناحالش بده.تارسیدیم خونه قمرآنابه رحمت خدارفته بود.تارسیدیم بهش یه چشمش نیمه بازبود..همینکه بوسش کردیم چشماشوگذاشت روهم.عمه شیرین می گفت همش چشم انتظارامیرعباس بود.همش می گفت امیرعباس چرانمیاد.زنگ بزنیدببینم کجاست.قمرآنام درتاریخ ۸/۸/۱۳۹۸به رحمت ایزدی پیوست روحش شادویادش گرامی باد                     &...
27 آذر 1398

قمرآنا

نوگل زندگیم ۳آبان رفتیم مشهدباپروازروزجمعه بود۱ونیم رسیدم مشهدرفتیم هتل شب رفتیم حرم.تا۸مشهدبودیم ۸حرکت کردیم .ساعت پروازمون ۷ونیم صبح بود۹رسیدیم شیراز.عموسبیل اومده بوددنبالمون.رفتیم خونه عموسبیل ناهارخوردیم ماشینمونوبرداشتیم حرکت کردیم به سوی خونمون.توراه عمه رخشان زنگ میزدمی گفت قمرآناحالش بده.تارسیدیم خونه قمرآنابه رحمت خدارفته بود.تارسیدیم بهش یه چشمش نیمه بازبود..همینکه بوسش کردیم چشماشوگذاشت روهم.عمه شیرین می گفت همش چشم انتظارامیرعباس بود.همش می گفت امیرعباس چرانمیاد.زنگ بزنیدببینم کجاست.قمرآنام درتاریخ ۸/۸/۱۳۹۸به رحمت ایزدی پیوست روحش شادویادش گرامی باد                     &...
27 آذر 1398

۲سالگی امیرعباس

سلام نوگل زندگــــــــــیم ۲۶آذرتولدته.بسیارشاکرم ازخداوندکه چنین فرزندی بهمون داده.باباعلی امروزکه تولدته بسیاربسیارخوشحاله ومدوام میگه خدایاشکرت.امیرعباس باباروزبه روزبزرگتروشیطونی ترمیشه.خدایاوقتی می شینی وهمزمان باماسجاده روپهن می کنی وشروع به نمازخوندن می کنی دلم برات ضعف میره.   ...
27 آذر 1398