خاطرات زندگی نی نی خوش قدمم

امیرعباسم

سلام امیرعباس مامان امیرعباس مامان قربان تومن بشم الهی.میدونی شنبه ۱۴مردادخاله عصمت باخاله حنا وخاله ام السلمه باآقاجون ازلامرداومدن برات یه عالمه چیزای خوشگل آوردن.ازلباس بگیرتااسباب بازی.ویه گردنبندوایکاد.الهی من فدای توبشم عمرمامان.
18 مرداد 1396

پسرگلم

سلام پسرگلم خوش قدم من پسره.یه پسرشیطون که اسمشم امیرعباسه،الهی مامان فدات بشه عمرمن. ۱ مردادبابابایی رفتیم شیراز براسونو۵ماهگیت صبح روز یکشنبه ۱مردادمااز قایمیه به طرف شیراز حرکت کردیم.ساعت ۱۱باترافیک سنگینی که بودرسیدم مطب دکترنظری.منشیش گفت نوبت نداریم ولی ماچون نامه ازاینجاداشتیم گفت ساعت ۶:۳۰ عصربیان.ماهم ازاونجارفتم درمانگاه مطهری که بادکترکسراییان که دکترزایمانم باشه صحبت کنم تاساعت ۵بعدالظهرنشستیم تانوبتم شد.زمانی که هم نوبتم شددکتره گفت من کارزایمان انجام نمیدم.ازاونجا بازبابابایی برگشتیم مطب دکترزمانی براسونو.نوبتم ساعت ۱۰شب شد.خستگی از چهره ی من وبابایی می بارید ولی به عشق توهمه روبجون خریدیم.خیلی ترس واسترس داشتم.همینکه رفت...
6 مرداد 1396
1